عکس والت دیزنی

دوستان برایتان عکس های واقعی والت دیزنی اوردم      در ادامه مطالب  امیدوارم که خوشتان بیایید  نویسنده استلا   

ادامه مطلب ...

عید

عیدتان پیشا پیش مبارک از طرف  مریدا

سلام دوستان من بعد چند ماه دوباره شروع به نوشتن وبلاگ کردم چون که من برای امتحاناتم را می خواندم وهمین طورهم اینترنتمان خراب شده بود وخانه یمان را عوض کردیم ومشکلات دیگر.................تو عید من وقت بیشتری را دارم پس بیشتر  توعید می نویسم وعکس های کارتونی هم زیاد میزارم تا دو هفته بعد بای

داستان میا اند می

 دوستان برایتان داستان میا اند می را به اینگلیسی اوردم امیدوارم که دوست داشته باشید     

At centre-stage of the series is the 12-year-old Mia, who, after her parents went missing in an accident, has to come to terms with life at a boarding school. All she has left from her parents are a bracelet and an old book about unicorns in a land called Centopia, which her father used for his greatest video game project so far. By chance Mia makes a fantastic discovery: With the help of the bracelet and the book she can transport herself from the live-action world into the CGI-animated paradise of Centopia, becoming a gorgeous Elf and finding out that she can communicate with the Unicorns. However, the peaceful Centopia and its Unicorns are in danger, since the treacherous Queen Panthea, leader of the Munculus, urgently needs the ivory from the unicorns in order to lengthen her own life-cycle or even to become immortal. It is now solely down to Mia to save the fantastic world of Centopia and the Unicorns. By switching to and fro between the real world and the fictitious, and with the help of the elves Yuko and Prince Mo on the one hand, and her new school friends Paula and Vincent on the other, she attempts to restrain the intrigues of the devious Panthea.

♥ Mia ♥

         

یکی از قسمت های وینکس و عکس کارتونی

یکی از قسمت های وینکس که دقیقا نمی دونم بلوم و استلا و لایلا و موزا وفلورا وتکنا با هم به یک جای یخی که قصرتریکس یا دشمناشون اونجا بود برن اما تو راه که برای استراحت ایستادن بلوم توی یک چاله ی بزرگ افتاد و جلوتر رفت یک دفعه چشمش به یک در بزرگ افتاد و در رو باز کرد یک سالن بزرگ رو دید که خیلی هم زیبا بود فوری برگشت و به دوستاش قزیه رو گفت بعد دوستاش هم پایین اومدن و به قصر رفتن که یک دفعه یک فرشته ی زیبا اومد و گفت بیاین تا اینجا رو بیشتر بهتون معرفی کنم بعد گفت بلوم تو جلوتر بیا بلوم گفت تو منو از کجا میشناسی فرشته گفت بهت میگم بعد تمام اون قصرزیبایی که زیر برف بود درخشید وبه حالت اولش برگشت بعد اون فرشته یک تاج رو به بلوم نشون داد و گفت:«موضوع از اونجایی شروع میشه که تو به دنیا اومدی و دشمنان به این جا حمله کردند و مادرت تو رو به من داد تا به وسیله ی جادو تو را به قسمت دیگری از دنیا ببرم.من برای این که کسی منو تو رو نبینه به کنار دیوار ی رفتم و جادویی کردم که تو تبدیل به پری آتش شدی و به قسمت زیبایی از دنیا رفتی . حرف فرشته تموم شد و بلوم اشک از چشماش جاری بود تاج رو روی سرش گذاشت(خداییش قشنگ تر شده بود)همون موقع دشمنان حمله کردن و بلوم شون نتونستن زیاد از خودشون دفاع کنن چون خسته بودند .یک دفعه یک جت پایین اومد اونایی که بیرون اومدن (برندون تیمی اسکای )بودن اونا کمی سر دشمنا رو گرم کردن تا بلوم شون استرا حت کنن بعد باهم همه ی لشگر دشمنان رو از بین بردند بعد هم یک غول اومد تکنا حسار الکتریکی دور غول کشید و فلورا شکوفه های گوشت خار رو به طرفش پرت کردو استلا کمی اونو زخمی کرد وموزا با گذاشتن موسیقی بلند کار اونو یکسره کرد.درادامه مطلب عکس کارتونی گذاشتم پس بدو ادامه مطلب

ادامه مطلب ...