داستان وینکس سیزن 1

یک روز بلوم داشت دوچرخه سواری می کرد همونطور که میدونید بلوم عاشق دوچرخه سواری هستش بعدرفت زیر یک درختی نشت ومشغول سیب خوردهمون موقع بود که خرگوش کیکو بادادوترس بدوبدو طرف بلوم اومد بلوم ازش پرسید چی شده وهمراش رفت رفت پشت یک درخت دید که داخل جنگل یک دختر زیبا که همون استلا خودمون هستش مشغول جنگیدن بایک غول بدترکیب هست با چندتا جکوجونورای بنفش رنگ بلوم حسابی تعجب کرد بعد دید که استلا از دستش نیرویی مثل نور خورشید بیرون اومد غوله به طرف استلا حمله کرد واستلا رو انداخت اونا چوب دستی استلا رو گرفتند.

بلوم هم از پشت درخت بیرون اومدش ومی خواست از استلا دفاع کنه غوله بلوم رو دیدوحمله کرد به طرفش غوله دست بلوم رو گرفت وچرخوندش بلوم هم دادزد وگفت:(بزااااااااااااااااااار برم!!!)همون موقع بود که از دست بلوم نیرویی مثل آتش بیرون اومد وغوله رو انداخت وقتی اونا غوله رو شکست دادند استلا به بلوم گفت که اون نیروی جادویی داره ولی بلوم باورش نمیشد یکدفعه همون جکوجونورای بنفش چسبیدند به شلوار بلوم وانقدر کشیدنش تا یکتیکه از شلوار بلوم پاره شد وقتی اونا رفتند استلا یکدفعه بیهوش شد وافتادبلوم هم اونو باخودش به خونه برد.

بلوم رفتش بیرون ودوست حسودش که فکر میکنم اسمش مکسی باشه رو دید داشت دیگه اعصاب بلوم رو خورد میکرد که چندنفر رو دید داشتند موتورشو تو ماشین میزاشتند برای همینم بلوم دررفت!

بلوم وقتی رفت خونه استلا بیدار شد وخودشو معرفی کرداون درباره مدرسه باهاش صحبت کرد که باید بره اونجا که خود استلا هم اونجا میره اون باجادوش یک گودالی رو روی کف اتاق بلوم درست کرد واز طریق اون رفتند به مدرسه واونجا رو از دور به بلوم نشون دادند.

وقتی اومدندبیرون صدایی شنیدند اون غوله دوباره برگشته بود اما بادوستش که اون غول تر بود!

کیکو اونا رو دید وسیع کرد هر چی تو خونه هست رو پشت در بزاره تا اونا نتونند بیان تو اما موفق نشدمادر پدر بلوم از ترس تو همدیگه رو بغل کرده بودند اونا درو شکستند وبلوم واستلا با عجله اومدند پایین وسیع کردند بااونا بجندگند که هردوشون پرت شدندبیرون خونه وچیزی نمونده بودکه غوله نزدیکشون بشه ویک کاری دستشون بده که گروه جت پسرا از راه رسید وبااونا جنگیدندوقتی اونا رو شکست دادنداستلا اونا رو به بلوم معرفی کرد که اسماشون(ریوند،برندون،اسکای وتیمی هست)

اونا خداحافظی کردند وگفتند بعدا می بینمتون

بعد این ماجرا بلوم واستلا وپدرو مادر بلوم باهم رفتند مدرسه آلفا وبلوم بامادرش وپدرش خداحافظی کرد.

پایان قسمت اول سیزن 1 تا داستان بعدی وینکس بای

-------------------------------------------------------------------

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ب.ظ

داستانش از خودته؟

دقیقا ولی چون سیزن بعدی را دقیقا را نمی دانم از جایی می گیرم

سارا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ

اوه. نه عزیزم لطفا خودت بنویس. خیلی باحالتر. هر کی با نظر من موافق اینجا نظر بده!

خاله جون اولیه رو خودم نوشتم ام سیزن دوم را چون نمی دونستم از جایی گرفتم . ومی توانید روی وبلاگم اهنگ بزارید اگر بزارید ممنون میشم .واگر گذاشتید اهنگ خارجی باشد واین که شما نظر میدید ممنون وخاله لیدا وشما بیشتر از همه نظر میدیدفقط می خواستم بدانید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد